به نامت

       یا سریع الرضــــا

 

...

 

حُسنیه از مشهد یه انگشتر برام آورده، نگین اش عقیقه؛ روی نگین اش نوشته:

"اشفع لنا عندالله""

می گه: این انگشتر رو همیشه همراهت داشته باش، میگه: . . .

انگشتر حُسنیه هرچقدر هم که توی دستم بزرگی کنه، سنگین نیستـــ . . .

توی سالن انتظار مطب دکتر، بچه کوچکی که نق میزنه، به هوای انگشترم به دستم نگاه میکنه و به صورتم لبخند میزنه؛ یعنی که هنوز آدم خوبی هستم که بچه ها دوستم دارن!

توی محل، حاج خانوم رو میبینم...باهم می آییم تا سر خیابون، میگن: چه انگشتر قشنگی، تعریف میکنم که: سوغات مشهده...

توی مسیر میریم مسجد و و نماز مغرب رو با جماعت میخونم و میرم خونه.

شب زیر نور چراغ خواب به انگشترم نگاه می کنم و فکر میکنم حُسنیه بزرگترین کلک رو به من زده..

با این انگشتر همه ی خوبی هایی رو که تو مشهد از امام رضا برام خواسته بود، به من بخشیده . . .

 

. . .

جز به واسطه امام به آنچه نزد خداست دسترسی نیست.

امام رئوف علیه آلاف التحیةِ والثنا



منبع: مستانه های دل