هنوز اون جمله ی خاصی که گفت تو گوشم زنگ میزنه و . . .
اهل انگلیس بود ... چند سالی بود مسمان شده و مذهب مقدس تشیع رو انتخاب کرده بود...
و برای ادامه تحصیل اومده ایران...
تقریبا مهمترین کشورهای دنیا رو گشته بود...آلمان، آمریکا، کانادا، و.....
وقتی اسم ایالت متحده رو آورد، سخت چهره اش درهم رفت و مشمئز شد و با اون لهجه جالب انگلیسی اش گفت:
از آمریکا بدم میاد اصلا جای زندگی کردن نیست...
ساده بود، با حجابی کامل و خاص تازه مسلمانها ....
...
با این سطر از حرفاش حالم چنان دستخوش تغییر شد که ناخودآگاه اشک پشت اشک و آه حسرت تا عمق قلبم رو سوزاند...:
-من به عشق صاحب الزمان نفس میکشم و تنها امیدم به زندگی و تنها دلیل زنده بودنم، امام زمانه...
...
تو خود بخوان حدیث مفصل ازین مجمل . . .
...
شاید ، به اندازه ی یک دم و بازدم هم عاشقش امامم نبودم...چه برسه به...