خواب


به نامت

یا الله یا رحمان


...


چقدر به خواب اعتقاد دارید؟

چقدر باید اعتقاد داشت؟

تا کجا؟

...

در چهار روز گذشته هرشب خوابهایی دیدم که جز یه خواب باقی تعبیر شد...

خواب چهارم به قدری بزرگه و غظمت داره برای تعبیر کلی مقدمه میخواد ...

بی تاب شدم...

...


  • ۱
  • نظرات [ ۶ ]
    • mohanna ...
    • جمعه ۲۲ ارديبهشت ۹۶

    مدل بغلی گرفتن از خدا


    به نامت

           ای زیباترین معشوق

    ...


    اعیاد شعبانیه مبارک...


    ...


    میگماااااااا

    تا حالا شده وصیت نامه بنویسید؟؟

    اصلا وصیت نامه از نزدیک دیده و مطالعه کردید؟

    ...

    خب دختری به سن من، تو بیست و هفت هشت سالگیش وصیت نامه بنویسه، لزوما به معنای افسردگیش نیست!!

    ..

    تازه خیلی هم ثواب داره و موجب طول عمرم میشه.

    بعله

    یکبار بشینید بنویسید

    تازه متوجه خیلی چیزا میشید

    ...


    خب مگه چی میشه؟

    هرکسی حق داره افکار سیالش رو به سمت هر چیستی ای سوق بده.

    خیلی دخترای هم سن و سال خودم رو میبینم به حالشون تاسف میخورم

    سرشون گرم چیزهایی شده که نه خیر دنیاشونه و نه توشه عقبی

    خواهری؟

    داشتن دوست مذکر کجا افتخار داره؟

    دخترم به غیرت پدر و برادرت حرمت بذار

    یا داشتن آخرین بلیط های کنسرت فلانی و بهمانی!

    یا آرایش های...

    هر روز مدل به مدل رنگ آمیزی! از لباس و....

    ...

    یکبار شده سر سجاده بشینی و تسبیح سبز شیشه ای دستت بگیری و بهش بگی: تو همه کس منی . . .

    من بزک برای تو نکنم برای کی بکنم؟

    ادکن بهترین مارک فرانسه رو بزنی به چادر و مقنعه نمازت و سجاده ات رو پر از گل یاس و محمدی کنی و قرآن به دست، سوره کوثر رو تلاوت کنی؟

    لذت ایمان رو چشیدی آباجی؟

    تاحالا از خدا بغلی گرفتی؟

    ...

    هی دور خودت میچرخی که چی بشه؟ سیرمونی هم که نداره این هواپرستی

    آدم رو به حال حیوانیت و بی ارادگی نکشونه دست بردار نیست!

    ...

    منم یه دخترم

    مثل شماها

    کلی ساق رنگی رنگی دارم....روسری های مدل به مدل....عطرهای عالی و آنتیک....آخرین ورژن از مدلهای روز....یه جاکفشی کفش های سفید و سرمه ای و صورتی و طلایی و عسلی و مشکی و...........

    اما

    همه به عشق یکی، در جای مناسبش استفاده میشه

    خیلیم شادم و خیلیم سرزنده

    ...

    وصیت نوشتم تا با خودم و دنیا ببینم چند چندم....نکنه باخته باشم؟

    ...

    لذت های حلال، روووح لطیف و ظریفت رو نوازش میده...به صورت قرص قمرت، نوور میده...

    میشی، سوگلیِ الله


    تو وصیتم نوشتم:

    دو قواره چادر نمازی هدیه به امامزاده حسن کرج بالاتر از میدان شاه عباسی

    یه جعبه شیرینی محمدی هدیه به شهدای گمنام گلزار شهدای تهران(پاتوق دلانه گی هام)


    و حلالیت از همه و خصوصا آقای عاشق...

    این همه حساب من و دنیا بود

    .

    ..

    ....




  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • mohanna ...
    • جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶

    روزم مبارک


    به نامت

            یا رب العالمین


    ...


    میلاد با یعادت امام سجاد علیه السلام بر تمامی شیعیان مبارک


    شهادت شهید معلم مرتضی مطهری تبریک و تسلیت باد


    ...


    و....


    روز معلم، روز خودم و همه معلم های سرزمین اسلامی مون پر از خیر و برکت و مبارک باد


    ...



  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • mohanna ...
    • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶

    یا اباعبدالله....

    ❤️




    اُردیبهشت هم 

    با این بارانِ بی امانش

    ذکرِ عشق میگوید

    ناز میخرد و

    حکمِ عاشقی امضاء میکند


    عاشقان!

    غزلِ عشق مهیاست ...

  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • mohanna ...
    • يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۶

    حتی ما محجبه ها هم امتحان میشویم...



    به نامت
             یا نور النـــور

    ...

    اینکه ما دخترا خیلی زود زود دلمون میگیره خب چیز جدید نیست...

    اما این ظرافت و زیبایه احساس های شفافمون رو دوست دارم...

    ...

    اینکه اصراری بر ثبات احساس نداریم...

    اینکه ما دخترا، جنس ظریف که از قضا خدا عاشقمونه، میتونیم به راحتی، این جنس های مذکری که پشت ظاهر فولادینشون، قلبشون رو بدست بگیریم و معادلات وجودشون رو دستخوش تغییر کنیم...

    ...

    الغرض اینکه:
    گاهی ما دخترا بدون اینکه اصلا به ذهنمون خطور کنه، و اصلا قصدی براش داشته باشیم، وقتی عبور میکنیم، بدون اینکه روحمونم خبردارشه، کلی کشته مرده میدیم پشت سرمون!!...

    حالا
    عجیب اینجاست که با همه ی این حرفها....تنهای تنها میمانیم آخرش هم...

    ...

    حتی گاهی بهت میگن: دوزاری تون کجه :/

    یا مثلا میگن: قوز المشاکل هستید!

    یا اینکه میگن: ....

    ...

    واقعا شما آقایون، چرا انقدر سعی دارید مغرور به چشم بیایید؟

    خب اشتباه کردید، راحت بیایید بگید اشتباه کردم عذر میخوام!
    به همین راحتی

    والا بخدا

    ...

    خلاصه اینکه
    خدایا
    از من بگیر هرآنکس را که تو را ازم من میگیرد...

  • ۳
  • نظرات [ ۵ ]
    • mohanna ...
    • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۹۶

    من و درد...



    به نامت

    یا شافی


    ...


    یه مدتی بود حس میکردم لثه ام درد میکنه!

    محلش نمیدادم

    ازونجایی که سخخخت عاااشق شیرینی جاتم، کم از خجالتش در نیومدم

    ...


    صبحانه عسل و سرشیر و....

    نهار...

    عصرانه شیرینی و حلوا و شیر کاکائو و شیر و خرما و آجیل و بستنی و میوه های شیرین و....


    شام و...قبل خواب بازم میوه یا ...

    ...

    تا روز حنابندان خواهری ...تقریبا دیگه درد عیان شد...لثه هام بیدا میکردن...ازین طرف عروسی و کاراش..تا نزدیک نماز صبح بیدار موندن، اعصاب قاطی پاتی...

    بی اهمیت شدم و شروع کردم به استفاده از شیر پر چرب و البته به حداقل رسوندنه خوراکی و نهار و شکر و....

    یه روز گذشته، خیلی درد کشیدم...بیداری کشیدم...از دیروز دارم دارو میخورم...

    میدونید؟

    علت اینهمه درد این بود که: پول مفت نداشتم بدم به دکترای پولدار دندانپزشک!

    حالا راضی شدم تا حدودی!

    ...

    آخه چه وضشه؟ چه خبره آخه؟ یه کم رحم کنید به ملت...ای باباهااااا


    ...

    دعاکنید خوب بشم...نگرانم...


    تنتون سالم

    دلتون شاد

    ...

  • ۱
  • نظرات [ ۳ ]
    • mohanna ...
    • دوشنبه ۴ ارديبهشت ۹۶

    یا باب الحوائج

    🍀 و الکاظمین الغیظ ...


    🛑 گاهی باید لبخند بزنی

    و رد شوی

    بگذار خیال کنند نفهمیدی ...


    🔘 شهادت امام کاظم علیه السلام بر حضرت صاحب الزمان علیه السلام و تمامی مومنان تسلیت باد

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • mohanna ...
    • شنبه ۲ ارديبهشت ۹۶

    آبرودار




    هر کجا رو زده ام آبرویم را بردند


    هیچکس غیرشما فکرگدا نیست که نیست




  • ۳
  • نظرات [ ۲ ]
    • mohanna ...
    • جمعه ۱ ارديبهشت ۹۶

    ازدواج...

    به نامت

          یا سامع الشکایا


    ...


    دغدغه یه دختر بعد از شناخت خودش و شرایط زندگیش و تحصیل و...ازدواجه..

    ازدواجی پاک و خوب و اصولی...

    چند دفه ای اومدن و رفتن...سه جلسه بیرون از منزل صحبت شد...دوبار مشاوره...نزدیک به سه ماه خواستگاری به طول انجامید...

    تو تمام این شرایط، دختر نه علاقه ای به پسر پیداکرده بود نه ذوق داشت

    فقط بخاطر تفاهم داشتن با پسر، و بررسی ها و تحقیق، بله رو گفت...

    مادر آقا پسر و خواهر و اقوامش در تمام اون دوماه و.چند روز خواستگاری سنگ تمام گذاشتن از احترام و ادب و رسم و رسوم ها...

    از بعد قرار عقد، رفتارها تغییر کرد!

    راه به راه مادر پسر رسوم ها رو زیر پا گذاشت!

    در تمام هفت ماه دوران عقد، یک بار هم عروسش رو دعوت نکرد خونشون...

    تا رسید به صحبت های پیرامون عروسی گرفتن...

    مادرپسر در منزل پدردختر نشست و دعوا راه انداخت چون دوست نداشت پسرش عروسی بگیره و حنا و پاتختی و....

    رفتن و ما ماندیم حیران که این زن چقدر پلید و دو رو و دارای نفاقه!

    طفلی خواهرم...مغموم و افسرده...

    دیگه نمیشد کاریش کرد...یک ماه ب عروسی مونده و پسر تا به الان از خودش بدی نشون نداده ابدا...یه پارچه آقا  .

    یه خونه صفر کیلومتر و نو ساز دو خوابه رهن کامل شد...

    این خانواده ی تبه کار، حتی به پسرشون کمک نکردن منزل جدید رو آماده جهاز آوردن کنند! تمام تمیزکاری ها و چیدن جهازیه برعهده ما شد...

    مراسم حنابندان که سراپا افتضاح شد...عروسی هم طرف داماد در تالار و جلو منزل داماد تا تونستن خودشوون رو نشون دادن و پلیدی کردن ..

    از کت داماد گرفته بودن و از دوریش زار میزدن!

    و ما خانواده دختر حیران و هاج و واج...

    دختر زیبا و مومن و تحصیلکرده مون حیف شد...

    ...

    یک هفته تمام گریه کردم...ضجه زدم به بخت خواهرم...

    حالا هم از ازدواج رو برگردون شدم

    چون تو جریانات التماس کردن هاشون برای خواستگاری امام زاده بودن و رفته رفته نقاب از چهره برداشتن...

    دیگه به هیچ کس اعتمادی ندارم

    مراسم هامون مولودی بود...

    همه چی با رضای خدا بود اما....

    دلهامون شکست

    خسته ایم

    حیف

    حیف

    حیف

    ...


    از نظر من:

    ازدواج# ممنوع

    ازدواج= تحریم شد


  • ۲
  • نظرات [ ۳ ]
    • mohanna ...
    • دوشنبه ۲۸ فروردين ۹۶

    و انا المتحیر...


    به نامت

          یا مسبب الاسباب


    ...


    با چهار روز، غذا نخوردن، طبیعتا باید آدمو از پا بیفته...

    خصوصا یه دختری که زود قند خونش میفته!

    حالا به این اوضاع مراسم های ازدواج عزیزترین عزیزت هم باشه و همش در تکاپو و برو و بیا و بخر و ببر و....


    گرسنگی و تشنگی فقط یه فرمان از طرف مغزه! معده هیچ نقشی نداره جز دستگاه خرد کن و مخلوط کن به قول خودم! ;)

    ...

    و من به قدری فکرم داغون و سخت مشغول بود که جایی برای فرمانِ سوخت گیری نمونده بود!

    سر و ته قضیه رو با یه استکان چای و نبات؛ چای و شیرینی؛ شیر و کیک؛ شربت؛ خرما هم میاوردم تا فقط سرپا باشم!

    ...

    حالا هم مراسم تمام شد و....من موندم و گریه هام ..دلتنگی هام...خاطرات...

    ...

    هنوز گیجم!

    گیج و متحیر!

    ...

    دلم پر از درد و غمه...

    ...

    نمیدونم من لاینحل شدم، یا دوستانم رسم سنگ صبوری رو مشق نکردن....؟

    حرفامو کسی نمیفهمه!

    برای همین خویشتن داری و خودخوری اولین و آخرین گزینه انتخابی برام محسوب میشه...

    ...

    آی آدما!

    بیایید تا زمانیکه کنارهم هستیم، آرام جان هم باشیم...نه بلای جان


    ...


    دعام کنید...



  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • mohanna ...
    • يكشنبه ۲۷ فروردين ۹۶