یه نامت
ای صبور
...
سلام علیکم جمیعا
جمعه ماهگرد و روز پاگشامون خیلی جالب بود...
یه اتفاق فوق العاده نادر و کمیاب هم افتاد...
و اون افتادن یه پهپاد با دوربین فوق پیشزفته در پشت بام منزل پدرشوهرجان...
که کلی یاعث سوژه شد و همه رو نگران کرد...
نامردها مست هم کرده بودن...
آقا وحید که جسشن داماد بزرگمون، پاسدار درجه دار هستن...بعد از بررسی کردنه پهپاد، کلا از کار انداختنش و آوردنش خونه...
کلا پهپاد هوا کردن غیرقانونیه...
تا ۳ صبح همسرجان و خانواده شون اسیر کلانتری و اینور و اومور شدن و با کلی تجسس پلیس و مراکز قانونی، پهپاد برگردونده شد به صاحبان مست و بد رفتارش..اما تحت نظر هستن...
از طرفی با دامادمون تماس گرفتن که کجایی ستوان خودتو برسون که اغتشاشگر دستگیر کردیم و ....
اووووف عجب شبی شد
...
مام طرفای ساعت ۱ بامداد برگشتیم خونه
پدرشوهر و مادرشوهرم هم بهم یه بلوز هدیه دادن و همسری هم یکی از هدایای دوران پایان خدمت سربازیشون رو به مپیشکش کردن.
اما من از شبش تا فردا شب...عصبی و کلافه و ناراجت بودم
آخرشب نصمیم گرفتم بی اعتنا به قضیه بشم و این کم گذاشتن رو نادیده بگیره و بازهم سرحال و شاداب با همسرم برخورد کنم
اما
یه درس بزرگ که گرفتم توقع نداشتن از دیگران و سنگین و رنگین رفتار کردنم همیشه یادم باشه....در هر برهه و شرایطی!
...
آه...