به نامت

      یا حی و یا قیووم

...

سلام به همه شما..

سال نو بر همگی مبارک...


...


کلی تعریف کردنی دارم..

اول اینکه هوا فوق العاده لطیف و زیباست...تحسین برانگیزه..

یه خواستگار قاضی هم رفت که بمونه با حوض اش...

...

این روزها دنبال خودم میگردم...

بین اقوام....نحوه برخوردهاشون باهام...مثلا فلان عمه چطوزی صحبت میکنن و مورد خطابم قرار میدن...یا مثلا عمو...خاله...دختر عمه ها...

مطالب جالبی کشف کردم..اینکه عمو سومی ام، که سی و شش سال سن دارن، روی صحبتهام حساس هستن...و متوجه شدم بسیار هم زود رنج هستن و اهل معاشرت و دلسووز...

یا عمو دومیم، نسبتا یه حس دوری...حسادت...

دختر عمه ام به اجتماعی بودنم نظر داره...

کشفیاتم مثل مواد استخراج شده از معدن خام و دارای ناخالصیه...باید حسابی رووش فکر کنم...

کلا کلیات دستت میاد...

البته متاسفانه متاسفانه و شدیدا متاسفانه احساس عمییییق حسادت رو در نوع صحبتها...کنایه ها...زخم زبان زدن ها...و چشم کشیدن های بعضی هاشون بوفووور در هر برخورد متوجه میشم... 

آه...

...

اما

اما

بحث همیشگی ام...جناب آقای عاشق!

یعنی به قدری امرووز به دست و پای فکرم پیچیده بود که کلافه شدم...

نمیدونم چرا انقدر دلتنگه...یا بهم فکر میکنه

من دوست ندارم هیچ نامحرمی بهم فکر کنه!

دعا کنید خدا نجاتمون بده...

...

خلاصه اینکه سالهاست ذره ذره دارم رو خودشناسی فکر میکنم وتحقیق...

ارزشش رو داره...

حداقل کاریه که در حق خودم میتونم انجام بدم...

بهترین راه خودشناسی هم، در ابتلاعات و امتحان های همیشگیه زندگیمونه..اصلا روو میاد اخلاق هامون...در واقع همون که میگن: آدم ها رو در شرایط مختلف میشه شناخت....


ببخشید بلند شد..


الهی لا تکلنی نفسی طرفة عین ابدا...