به نامت

         ای آرام جان


...


امروز شک عصبی بهم وارد شد بد...

خیلی بد...

انقدر که فشارم بشدت پایین اومد...افتادم و بعد هم دراز به دراز

به زحمت خودمو رسوندم به آشپزخونه...اما میل به هیچی نداشتم

عمق فاجعه انقدر زیاد بود که اشتهام که سهله، مشاعرمم بپره!

...

بعد از کلاس حفظم، تو خیابون گفتم برم گلزار شهدا...دلم خیلی تنگ بود

اما نمیدونم چرا پاهام کشیده شد سمت خونه و دیدن و خوندنه این فاجعه...

...

بعد خوندن حرفهاش، دیدم دارم منفجر میشم...بالا پشت بوم هم نمیتونست آرومم کنه...

به سرعت خودمو رسوندم به لباسهام و چادرم و آماده شدم..

مامان کمی نهار دادن تا بتونم سرپا بایستم و راه افتادم...

تو تمام مسیر چشمام پر از اشک بود، اما نمیذاشتم مهمون گونه هام بشن...

درست نبود تو کوی و برزن...

...

با نفیسه گلی یه کم موبوگرامی درددل کردم...

بعد هم رسیدم به بهشت دنیام...

...

به یکباره همه ی غمم رفت..

چشمایی نذاشته بودم بباره تا اینجا، تو بغل شهدا، همه ی اشکاش محو شدن...

آروومه آرووم شدم...

...

دلم غم داشت...گیج بودم...اما از اون حال وحشتناک و حمله عصبی خبری نبود...

...

رفتم سر مزار محمد حسن جانم...شلوغ بود...سوره فجر رو خوندم . دو سه قطره اشکام اومد و پاشدم رفتم سر مزارهای دیگه...

تااااا رسیدم سر مزار داداشیه گمنام...

گفتم و گریه کردم

انگار کنارم بود و دست رو سرم میکشید...

نوحه گذاشتم و هق هق کردم...

گریه ها کردم؛ اما نه اونجور که میخواستم

...

پاشدم و اومدم...

الانم احساس خمودگی و افسردگی دارم شدیییید...آرومم...اما خووووب نیستم...


...


از این طرفم مهمون داره میاد و من حوصله ندارم...میخوام بخوابم اما نمیشه

کلافه ام...


...


موضوع اون نوشته که بیچاره ام کرد امروز، حرفهای آقای عاشق بود که بعدِ پس زدنش از طرف من، تقریبا با خاک یکسان شده...

له و داغوووونه...

از حال بدش، حالم بد شد...حرفهاش باورم نمیشد

خب من عاشقش نیستم...حق دارم منم انتخاب کنم...

خب شما مردا یه کم، کمتر مغرور باشید...الان بعد یه ماه از جواب رد، باید تو وبلاگ و نامحسوس احساساتت رو بروز بدی؟؟؟؟

بوقتش نشکستی حالا دیگه جز نابود کردن خودت و من، فایده ای نداره حرفات!

بخداااااااااااا بچه مذهبی ها هم عاااااااااشق میشن...و حتی عاشقتررررررر....

...

خدا صبر بهت بده آقا مصطفی جان


...


حالم بده...

کم کم داره سردرد هم بهش اضافه میشه


...


دعامون کنید